سمرة بن جندب یك اصله درخت خرما در باغ یكی از انصار داشت. خانه ی مسكونی مرد انصاری كه زن و بچه اش در آنجا به سر می بردند همان دم در باغ بود. سمره گاهی می آمد و از نخله ی خود خبر می گرفت یا از آن خرما می چید. و البته طبق قانون اسلام «حق» داشت كه در آن خانه رفت و آمد نماید و به درخت خود رسیدگی كند. سمره هر وقت كه می خواست برود از درخت خود خبر بگیرد، بی اعتنا و سرزده داخل خانه می شد و ضمنا چشم چرانی می كرد. صاحبخانه از او خواهش كرد كه هر وقت می خواهد داخل شود، سرزده وارد نشود. او قبول نكرد. ناچار صاحبخانه به رسول اكرم شكایت كرد و گفت: «این مرد سرزده داخل خانه ی من می شود. شما به او بگویید بدون اطلاع و سرزده وارد نشود، تا خانواده ی من قبلا مطلع باشند و خود را از چشم چرانی او حفظ كنند. » . رسول اكرم سمره را خواست و به او فرمود: «فلانی از تو شكایت دارد، می گوید تو بدون اطلاع وارد خانه ی او می شوی، و قهرا خانواده ی او را در حالی می بینی كه او دوست ندارد. بعد از این اجازه بگیر و بدون اطلاع و اجازه داخل نشو. » سمره تمكین نكرد.
نظرات شما عزیزان: